گرگ در باورها، فولكلور، ادبیات آزربایجان و ترك ها

یازار : مجید زنگانلی (Məcid Zənganli)

+0 به‌یه‌ن - پسندیدن


گرگ از دیرباز در فرهنگ ترك و آذربایجان نماد تسلیم ناپذیری، قدرت و نامیرایی بوده است. ضرب المثل های (آتالار سوزو) زیر نمود بارز حضور گرگ به عنوان نماد و توتم در فرهنگ ترك بوده است.


قورد اوركلی دیر، قورد اوره گی یئیب – در مورد افراد شجاع و نترس گفته می شود.
قورد قاباغووا چیخسا ایشون دوز گلر. قورد اوزو اوغورلو اولار. – به خوش یمن بودن گرگ اشاره دارد.
هنگام تابش آفتاب پس از باران و دیده شدن رنگین كمان گفته می شود: ایندی داغلاردا قوردلار بالالادی – اشاره به اینكه گرگ ها سمبل بركت و فراوانی هستند.
قوردون روزی سینی آللاه یوواسینین قاباغیندا وئرر. – اشاره به اینكه خدا روزی رسان است. این مثل به این شكل هم استفاده می شود: قوردون ریزقی آیاغیندادیر.
قورد گؤزونه قورا سیخان – در مورد افراد بسیار شجاع گفته می شود.
قورد دئدین قولاغی گؤرسندی. – در مورد افراد حلال زاده گفته می شود.
قوردونان قیامته قالاجاق. – اشاره به افرادی كه زیاد عمر می كنند با تكیه بر این اعتقاد كه گرگ ها ابدی هستند.
سورودن آیریلان قویونو قورد یئیه ر. – اشاره به عدم تكروی در كارهای جمعی با تكیه بر این اعتقاد كه گرگ ها همیشه آماده و هوشیار هستند.
قوردلار گؤز گؤزه یاتارلار. – اشاره به اینكه در زندگی اعتماد كامل به كسی وجود ندارد.
گؤزلری قورد كیمی دیر. – اشاره به افراد تیزبین.
قورد قونشوسون یئمه ز. – اشاره به احترام بین همسایگان
قوردو نه قدر اهلی لشدیرسن، گؤزو یئنه مئشه یه باخاجاق. – اشاره به اینكه اهلی كردن گرگ ممكن نیست.
اونون قوردو اولامیش. – اشاره به شانس آوردن افراد.(مثل قشقایی)
چالیشان قورت ماحروم قالماس. – اشاره به اهمیت كار و كسب. (مثل تركان قاقااوز)

گرگ در ادبیات آذربایجان و دنیای ترك

در كتاب "اوغوز خاقان دستانی" به دفعات به "گرگ راهنما" بر می خوریم. در این داستان آمده است كه نوری آبی از آسمان تابید و از میان آن گرگی آبی رنگ و بزرگ ظاهر شده و راه درست را به اوغوز خاقان و لشكریانش نشان داد.(داستان معروف ارگنه قون)

در كتاب دده قورقود، گرگ نماد خوش یمنی و قدرت و نترسی است. در داستان "غارت خانه سالور قازان"، آمده است كه قازان بگ با گرگی روبرو می شود و این دیدار را نماد خوش یمنی به شمار می آورد و از گرگ خبر می گیرد:

...

"اوردومین خبرین بیلیرمی سن دئگیل مانا

قارا باشیم قوربان اولسون، قوردوم، سانا"

یا در داستان "قاضیلیق قوجا اوغلو یگنك" قهرمانان به گرگ تشبیه می شوند:

"یئتدیگیمده یئل یئتمزدی.

یئدی اورغونوم، یئنی باییرین قوردونا بنزه ردی، ایگیتلریم!"

در داستان كوراوغلو هم نشانه هایی از گرگ دیده می شود. در سفر دربند كوراوغلو، او با مومنه دختر عرب پاشا حاكم دربند ازدواج می كند. فرزند این ازدواج حسن بگ نامگذاری می شود ولی به علت قدرت بدنی و قد و قواره درشتش معروف به "قورد اوغلو" می شود. پس از ماجراهای فراوان پدر و فرزند به هم می رسند.

نظامی، شاعر بزرگ آذربایجانی نیز در شعرهایش به دفعات نگاهی مثبت به گرگ داشته است. نظامی در معرفی خود می گوید:

پدر بر پدر مر مرا ترك بود

به فرزانگی هر یكی گرگ بود

نظامی در جایی دیگر و در تعریف انسان با تجربه و فرزانه از لفظ گرگ پیر استفاده می كند:

ز باران كجا ترسد آن گرگ پیر

كه گرگینه پوشد به جای حریر

صائب تبریزی نیز با الهام از این بیت نظامی، یوسف بی طالعش را به گرگ آزموده تشبیه می كند:

نیست دلگیر از زر قلبی كه در كارش كنند

یوسف بی طالع ما گرگ باران دیده است

جالب است "گرگ باران دیده" كه با شعر نظامی به ادبیات فارسی راه پیدا نموده است، امروز هم به معنای انسان زیرك، با تجربه و امتحان پس داده به كار می رود. در انجمن آرای ناصری (به نقل از لغتنامه دهخدا) می خوانیم:

دوش می رفتم بكوی یار بارانم گرفت

در میان عاشقان من گرگ باران دیده ام

نظامی حتی دهل های ساخته شده از پوست گرگ را هم دارای قدرتی خارق العاده می داند:

دهل های گرگینه چرم از خروش

در آورده مغز جهان را به جوش

نظامی همچنین در هفت پیكر برای توصیف نژاد اصیل زاده ای، راه رفتنش را به شیر و ترسناك بودنش را به گرگ مانند می كند:

بود سرهنگی از نژاد بزرگ

تند چون شیر و سهمناك چو گرگ

مختومقلی فراغی شاعر بزرگ تركمن هم در این شعر، كلمه گرگ را معادل مردانگی به كار می برد:

مرد ایگید مرد یئردن اؤنه ر

نامرد اصیل ها مرد اولماز

قوردون گؤزوندن اود یانار

چاققال – تولكولر قورد بولماز

یوسف خاص حاجیب در كتاب "قوتا دوغو بیلیك" برای یك رزمنده صفاتی از حیوانات مختلف را در نظر می گیرد و قدرت گرگ را برای یك جنگجو واجب می شمارد:

ساواشدا اولمالی آسلان اوره كلی

دؤیوشده گرك قاپلان بیله كلی

دونقوز كیمی عینادچی، قورد كیمی گوجلو

آیی كیمی آزغین، یابان اؤكوزو اؤجلو

در ادبیات معاصر تركی هم گرگ جایگاه ویژه خود را دارد. چنگیز آیتماتوف نویسنده بزرگ قرقیز در رمان "قیامت" به زندگی گرگ ها می پردازد. قهرمانان این رمان دو گرگ خاكستری به نام های "آق بارا و تاش چاینار" تجربه برخورد با انسانهای مختلف را روایت می كنند و در خلال این ماجراها، شرایط، مشكلات، تضادها و رسوم زندگی انسان امروزی را مطرح می كنند.

"فیكرت قوجا" شاعر آذربایجانی با الهام از همین رمان شعر زیر را سروده و آن را به چنگیز آیتماتوف تقدیم كرده است:

قوردون روحو آج اولور

گؤیدن، یئردن باج آلیر

جانینداكی آجیلار

اولار قیامته جن



من قورد، سن قورد، اودا قورد

دونیا دریا، آدا قورد

گزه ر بو دریادا قورد

گه لر قیامته جن



حاققی وار بوز اوزونده

مایاغی وار گؤزونده

چارپیشار یئر اوزونده

قالار قیامته جن

_ قسمت دوم

پس از انتشار بخش اول این مطلب، یكی از دوستان منتقد در بخشی از انتقادهایش نسبت به مطلب، دو مثل تركی كه به زعم ایشان در مورد نگرش منفی به گرگ می باشد را دلیل آوردند. بنده در همان جا این مثل ها را دارای جنبه مثبت اعلام كرده و پاسخ مبسوط را به قسمت سوم مطلب احاله كردم. مثل هایی كه این دوست بیان نمودند:
تانری ساخلییانی قورد یئمز (كسی را خدا نگهدارش باشد گرگ نمیخورد(
آج آدامی قورد یئمز (آدم گرسنه را گرگ نمیخورد(
من هم مثلی با همین مضمون اضافه می نمایم:
قورد قونشوسون یئمز (گرگ همسایه اش را نمی خورد)
این نكته كه گرگ حیوانی است شكارچی و رزق و روزی اش حیوانات دیگر و بعضا انسانها هستند، نكته ای است واضح و مبرهن كه نیاز به هیچ توضیح اضافه ای ندارد. ولی آنچه كه در اعتقاد ترك ها نسبت به خوی شكار گرگها وجود دارد در این مثل ها به وضوح تمام ذكر شده است و آن این نكته است كه گرگها به اعتقاد انسان ترك جز به حواله نمی خورند. یعنی گرگ به همسایگان خود، افراد مظلوم و بی پناه و كسانی كه نگهدارشان خداست كاری ندارد.
در توضیح این مثل ها و اعتقاد ترك ها در این زمینه بهتر دیدم كه از مثنوی "گرگ و گاو" مرحوم میرزا سیفعلی بهمنی شاعر اهل كاغذكنان میانه بهره بگیرم. میرزا كه شاگرد "شیخ حسن مدحت خلخالی" از شاگردان "محمدباقر خلخالی" بودند، در این مثنوی به سبك "ثعلبیه" محمد باقر خلخالی، سوال و جواب جدلی بین گرگ و گاو را روایت می كند. در این مثنوی گاو، گرگ را متهم به ستمكاری و خونریزی و ... می كند و گرگ هم جوابش را می دهد و در حقیقت اسرار و علت های واقعی و پشت پرده اقداماتش را بازگو می كند:
گفت گاوی به گرگ، خونخواری بس كن این شیوه ستمكاری
بس دلی را كه از تو خونین است این چه رفتار دین و آئین است
كو كسی دست تو به زحمت نیست مگر كافری كه رحمت نیست
از شرافت مگر تو بیزاری نیست روزی دلی نیازاری
از برای چه آفریده شدی كه ز نفعی طمع بریده شدی
نوك دندان تو ز بس تیز است تا به هر جا رسید خونریز است
شرط انصاف نیست این همه جور زخم نیشت به هر كسی در غور
از تو آسایشی به یك كس نیست مگر این ظلمها تو را بس نیست
تار پودت مگر ز بیداد است همه از دست تو به فریاد است
ناله ها از تو سر به گردون است بره و گاو و میش در خون است
هر كسی را كه این نهاد بد است پشت سر لعن های بی عدد است
دست كوتاه كن از این آزار از قساوت بكن دلت بیدار
گوش كن ای پسر نصیحت را دور كن از خود این فضیحت را
ترك عادت نماز پیشه خود تا مزن تیشه به ریشه خود
از عذاب خدا مكن غفلت تا به غفلت نگیردت نقمت
از خدای جهان مشو غافل طاعت حج خود مكن باطل
قلب مخلوق را مكن مرعوب نقد اعمال تو شود معیوب
مال مردم مگر حلالت هست آخر ای بینوا زوالت هست
رحم كن آب دیده های شبان تا نباشند از تو سینه زنان
بس شكمها دریده ای نا حق گردن خلق از چه داری حق
كه تو را كرده كدخدای جهان خلق را كی شدی تو دادستان
كو به دست تو خط فرمانی تا برایت كشته قربانی
مالكی گر برو قباله بیار یا اذیت مكن به اهل دیار
یا كه داروغه، قاضی شهری تا كه رشوه ندیده در قهری
گیرم اینجا رئیس آماری از شماره كجا ضرر داری
راستی را بگو كه ماموری یا به غارتگری تو معذوری
یا مگر دادگاه سیاری تا نماند به حومه دیّاری
بهر ملت رئیس فرهنگی یا به دولت وزارت جنگی
مالیاتی ز كی به گردن ماست تا تمرد به حكم امر شماست
توبه كن از جنایت خویشت شرم كن از سفیدی ریشت
باقی عمر را عبادت كن خالق خلق را اطاعت كن
ظلم را هست این حدیث خبر كس نسوزد چراغ تا به سحر
گرگ از این طعنه های زهر آلود سر زد از آتش نهادش دود
با غضب همچنان شد آكنده گفت ای ناكس شكم گنده
از كی این علم بر تو گشته حصول تو چه دانی رموز فقه اصول
این كمالات از كه آوردی بر قضاوت كجا تو پی بردی
تو كه از جمله خلق بدبختی كو كسی زندگی به این سختی
روزیت روز یك سبد كاه است سر حق را كجا تو را راه است
امتحان در حقوق كی دادی در ریاضی كجا تو استادی
به كجا رفته ای لیسانس شدی دانش آموز علم دانس شدی
مغز در كله ات خراب شده یا كه آلوده بر شراب شده
تو برو شغل خود به شخم زدن كی ترا می رسد وكیل شدن
رو به دشت و دمن زراعت كن صرفه مالكت تجارت كن
تو چه دانی مطیع و عاصی كیست یا ادانی و یا اق

  • [ ]