(كتابهای سوزانیده شده آذربایجانی ها در تاریخ 26 آذر ماه 1325) و واكنش صمد وورغون

یازار : مجید زنگانلی (Məcid Zənganli)

+0 به‌یه‌ن - پسندیدن

توضیح : درآن زمان و در شرایطی كه هیچ دولت و سازمان و شخصیتی، به این كشتار و كتابسوزی اعتراضی نكردند و حتی سازمان های فرهنگی نیز در مقابل آن ساكت ماندند

جلاد كتابهایی كه تل تل میسوزانی
شهرت هزار كمال و آرزوی هزار دل است.
ما از این دنیا كوچ میكنیم و آنها یادگار میمانند
در هر ورقش چه احساسهای انسانی نقش بسته است
شهرت هزار كمال و آرزوی هزار دل است
كتابهایی كه میسوزانی شعله میكشند، درست نگاه كن!
شعله ها تاریكی را روشن میسازد
ارواح نجیب شعرا از قبرها برمیخیزند
و به ملت قهرمانی كه عشق بزرگی دارد آفرین میگویند
شعله ها تاریكی را روشن میسازد
جلاد بایاتیها و قوشماها در زبان من است
بگو دل سنگت آنها را هیچ احساس كرد؟
در پرده هر گرایلی دل هزار مادر نهفته است
هر شكسته ام فرزند آرزوی مقدسی است
بگو دل سنگت آنها را هیچ احساس كرد؟
بگو ببینم تو به زبان شعر من با حقارت مینگری؟
غزل فضولی شهرت شرق پیر است
آیا تو به ایل و ملت من ترك خر میگویی؟
زیبای آزربایجان به داهیها شیر داده است
غزل فضولی شهرت شرق پیر است
جلاد آرزوها اگر بسوزند و آتش شوند خاكستر نمیشوند
مادر طبیعت انسان را بنده نزاده است
دنیای هر دلی در آرزوی سعادتی است
داستان هر آزادی را با خونها نوشته اند
مادر طبیعت انسان را بنده نزاده است.
تاریكی زشت رو از روز ازل دشمن من است
هر خاكی عشقی و هر ملتی نامی دارد
شهرت خودم را با تمام كاینات عوض نمیكنم
منم فرزند آفتاب پوش دیار آتش ها
هر خاكی عشقی مخصوص خود و هر ملتی نامی دارد
آن چوبه های دار چیست، بگو چه كسانی را به آنها میآویزند؟
صدای حق وطنم را بازیچه پنداشته ای؟
بایست، آگاه باش، در هر دلی شیر آگاهی است
كه پنجه توانایش گلویت را خواهد فشرد
ندای حق وطنم را بازیچه میپنداری؟
جلاد بگو ببینم تو نسل فدائیان را بر میاندازی؟
خونی كه مانند گرگ میخوری خون صاف ملت من است
زمان میرسد، صدای پایش را میشنوم
روح قیام شهیدان گلویت را خواهد فشرد
خونی كه مانند گرگ میخوری خون صاف ملت من است
تاریخ را ورق بزن و از من شرم كن
مادرم تومریس مگر سر كیخسرو را نبرید؟
تاج گل كوراوغلو و ستارخان بر سر من است

  • [ ]