قواعد مربوط به صامتها و ریشه بعضی از كلمات فارسی كه از توركی گرفته شده اند.

یازار : مجید زنگانلی (Məcid Zənganli)

+0 به‌یه‌ن - پسندیدن

ریشه بعضی از كلمات فارسی كه از توركی گرفته شده اند.
اوخوماق= خواندن
او + خو + ماق = خو + ان + دن
ماق و دن علامت مصدر است و كلمه خو از كلمه اوخوماق توركی اخذ شده و به آن خاطر خواندن و خوندن نوشته میشود.

یوخو = خواب
یو + خو = خو + آب . خو + و > خوو = خواب مثل اوو = آب

دیرناق = ناخن
دیر + ناخ > ناخ + ن > ناخن
چیم و چیمله مك = چیم + ن > چیمن > چمن

قایماق = خامه
قایماق> قایما> خایما> خاما > خامه
و غیره

مشخصات كلمات تركی در فارسی

یازار : مجید زنگانلی (Məcid Zənganli)

+0 به‌یه‌ن - پسندیدن

تمام كوْروْنیم­ ها [اسامی و اعلام جغرافیایی كه در ساختار آنها رنگ بكار رفته­ است] رایج در زبان فارسی تماماً به طریق ترجمه و گرته­ برداری از زبان تركی وارد زبان فارسی شده ­اند. واژه ­های مركّب «سیاه‌ گوش»، «سیه‌ رود»، «سیه‌ چشمه»، «مسجد كبود»، «دریای سیاه»، «دریای سرخ»، آببدوردك و.... ترجمه­ های لفظ به لفظ و نادرست از واژه­ های تركی «قارا­قولاق»، «قارا­چای»، « قارا­بولاق »، « گؤی­مچید »، « قارا­دنیز »، « قیزیل­دنیز »، سو اوغورلایان و... می­ باشند. [متعصّبین پان ایرانیسیت هنوز درك نكرده­اند كه اسامی خاصّ ترجمه نمی­ شوند. و این نوع ترجمه­ ها و گرته ­برداری­ها تماماً غلط می ­باشند. چون رنگ های قارا،‌ گؤی، قیزیل، در اسامی مركّب فوق معنی بزرگی،‌ عظمت، شدّت را به موصوف­ های خود می دهند]. استاد ملك شعراء بهار در ­باره تأثیر زبان عربی و تركی در ساختار زبان فارسی می ­گوید : گرچه عرب زد چو حرامی به ما داد ولــــــــــی دین گرامی به مـا نصف زبان را عرب از یاد بــرد نصف دگر لهجه به تركان سپرد. ***** تبریز- حسن اوموداوغلو توضیح : متن توركی این مقاله را در لینگ زیر مطالعه فرمایید: فارس دیلینده تورك سؤزلری و اوْنلارین گؤستریجیلری

http://salariyan.blogfa.com/post-4624.aspx

مشخصات كلمات تركی دخیل در زبان فارسی
مشخصات كلمات تركی دخیل در زبان فارسی
Fars dilində Türk sözləri
1ـ كلمات فارسی كه با پسوند «آق»، «آغ»، «آك»، «اوْك» ختم می­شوند. مثال: اتاق، سراغ، الك، یدك، چابك و سایر...
2 ـ كلمات فارسی كه با پسوند «مَه // مِه» ختم می­شوند. مثال: دكمه // تكمه (دوگمه // دوكمه) ،(تؤكمه // توْكمه)، قیمه (قیمَه // قیمِه)، سرمه (سوْرمه // سوْرمِه)، چكمه، دلمه، چاتمه، قاتمه، چنباتمه و ... (با استثناء كلمات عرب دخیل در فارسی).
3ـ كلمات فارسی كه با پسوند «اوق»، «اوْق»، «ایق»، «اوْك» ختم می­شوند. مثال: قرق، اَغروق، ایلیق، بلوك، چابك//چابوك و...
4ـ كلمات فارسی كه با پسوند «چی»، «چی» ختم می­شوند. مثال: سورچی، قورچی، یورتچی، ارابه‌چی، قهوه‌چی، یازیچی و ...
5ـ كلمات فارسی كه با پسوند «لیق»، «لیق»، «لوق» ختم می­شوند. مثال: بوزلوق، قارلیق، باشلوق، اتالیق، باشلیغ
6ـ كلمات فارسی كه با پسوند «لاق»، «لاخ» ختم می­شوند. مثال: ییلاق، قشلاق، باتلاق. پسوند «لاخ» از قدیمی­ترین پسوندهای تركی است كه در زبان فارسی داخل گشته و در ساختار لغات بسیاری كاربرد دارد. مثال: سنگلاخ، رودلاخ، نشیب­لاخ، سولاخ // سوراخ، دیولاخ و ....
7ـ كلمات فارسی كه با پسوند «ماق»، «مق»، ختم می­شوند. مثلاً: چخماق، قیماق، تخماق و ...
8ـ كلمات فارسی كه با پسوند «آر»، «اَر» ختم می­شوند. مثال: قاتار (قطار)، چاپار، آچار، چپر، دچار و ...
9 ـ كلمات فارسی كه با پسوند « اِر»، «اوْر» ختم می­شوند. مثال: قاطر، چادر، بهادر و ...
10ـ كلمات فارسی كه با پسوند «اوْل»، «آول» ختم می­شوند. مثلاً: قراووْل، یساول، قرقاول و..
11ـ كلمات فارسی كه با پسوند «داش»، «تاش» ختم می­شوند. مثلاً: داداش، آداش، سرداش، كونولتاش، یكتاش و...
12ـ كلمات فارسی كه با پسوند «غَه // غِه»، «قَه // قِه»، «كَه // كِه»، « گَه//گِه » ختم می­شوند. مثال: داروغه، یرقه(یورقَه // یورقِه)، اُلكه (اوْلكه)، الكا (اوْلكا)، جلگه (جوْلگه // جولگه) و...
13ـ كلمات فارسی كه با پسوند «قی»، «قو»، «غو» ختم می­شوند. مثال: قرقی (قئرقی)، برقو (بورغو)، یرغو (یوْرغو) و ... سؤزلر.
14ـ كلمات و افعالی كه در ساختار آنها حروف«ق» و «چ» باشد، تماماً منشأ تركی دارند. مثال: قاچاق، قیچی، قاچ، قارچ، چاقو
15ـ كلمات و افعالی كه در ساختار آنها حروف «ك» و «چ» باشد، منشأ تركی دارند. مثال: كوچ، كوچه، كوچك، چكول، چاك، چابك، كچل و ...
16ـ كلمات و افعالی كه در ساختار آنها حروف «ق»، «د»، «‌ت» باشد. مثال: قاتر، قاتوق، قره‌قات، قوروت، آنقوت، قتار// قطار و ...
17ـ كلمات فارسی كه در ساختار آنها «انگ» و «نگ» باشد و یا كلماتی كه با این پسوندها ختم شوند. مثال: فشنگ، تفنگ، سنگر و ..[ به استثناء كلمات دخیل سنسكریت وهندی)
18ـ كلماتی با حرف «ی» شروع می­شوند منشأ تركی دارند. مثال: یام، یامچی، یونجه، یالغ، یال، یله، یان // یون [(در تركی به معنی اسب است) این كلمه در فارسی به شكل «نریون» و «مادیون» // «مادیان» و با افزودن علامات جنسیّت «نر» و «ماده»//ماد به اشكال فوق در زبان فارسی وارد گشته­اند]. در بعضی از موارد به اوّل این كلمات پروتئز «پ» علاوه می­شود مثال: «پیاله»، «پیام» و.. لازم به ذكر است در بعضی از موارد حرف «ی» كلمات تركی با حروف«چ» و «ج» عوض می­شوند. مثال: یلقه به شكل جلقه // جلیقه، «یرمه» به شكل «چرم»، «یادو» به شكل «جادو»، یده (سنگ مشهور) به شكل «جده» و .....
19ـ كلمات و افعالی كه در ساختار آنها حروف «ق» و «ز» باشد تركی می­باشند: قاز، قوزك، قوزه، قزوین، قوز (این واژه به شكل گوژ در زبان فارسی وارد شده است).
20ـ كلماتی كه در ساخترشان حروف «ت»، «پ» باشد تركی هستند. مثال: تپش، تپیدن، تپه، توپال
21- كلماتی كه در ساختارشان حروف «چ»، «پ» باشد منشأ تركی دارند. مثال: چاپار، چپاول، چپر، چاپ و....
22ـ كلماتی كه در ساختارشان حروف «چ» و «غ»// «ج» و «غ» باشد منشأ تركی دارند. مثال: بوغچا // بقچه، غنچه،‌ چاغ، چوغول// چغلی، جیغ،
[لازم به ذكر است كه سیزده مورد این علامات دستاورد مطالعه و تحقیق زبانشناس آذربایجانی « پروفسور حسن زرینه زاده » استاد زبان فارسی دانشگاه دولتی باكو بوده و مابقی علامات متعلّق به نگارنده می باشد].
نا گفته نماند كه بسیاری از اسامی گیاهان و حیوانات و اسامی جغرافیایی از طریق ترجمه و گرته­برداری از زبان تركی در خزینه ی لغت فارسی وارد شده­ اند. برای مثال واژه­ های مركّب « دوه‌قوشی »، « سیغیر دیلی »، پیشیك اوْتو » به اشكال « شترمرغ »، « گاو زبان »، «علف گربه » و به طریق ترجمه از زبان تركی وارد زبان فارسی شده ­اند. تمام كوْروْنیم­ ها [اسامی و اعلام جغرافیایی كه در ساختار آنها رنگ بكار رفته­ است] رایج در زبان فارسی تماماً به طریق ترجمه و گرته­ برداری

خاطرات غلامحسین ساعدی (اوخویون ... )

یازار : مجید زنگانلی (Məcid Zənganli)

+0 به‌یه‌ن - پسندیدن


آری،من زبانم را قورت داده بودم اما...
در شبی سرد دریكی از بیمارستان های تبریز بدنیا امدم شور وشوق عجیبی در خانواده بوجود آمده بود،فرزنداول ،نوه ی اول،اینها عواملی بود تا من در چشم همه باشم وچشم وچراغ خانواده شوم! در آن زمان ها درتبریز خانواده ی ما همه تركی صحبت می كردند البته خانواده های بودند كه برای بیست گرفتن فرزندانشان درانشای فارسی با فرزندخود فارسی صحبت می كردند!شاید آنها هم تقصیری نداشتند سیستم ،سیستم بی رحمی بود! در خانواده من به شیرین زبانی وباهوش بودن معروف بودم ،روزها می گذشت كه متوجه شدم كار پدرم به تهران منتقل شده وماهم باید می رفتیم ،به تهران كه رسیدم درابتدا برایم خیلی جالب بود آدم های جورباجور، شهربزرگ ،زبانی جدید!این زبان را بارها شنیده بودم تلویزیون منبع اصلی این زبان برای من بود،در ذهن من یك فارس همان چیزی بودكه تلویزیون به خورد من می داد،باسواد بودن شیك بودن پول داربودن و... در محله ی جدید ساكن شدیم مثل همیشه همانند زمانی كه درتبریز بودیم برای بازی ویافتن دوستان جدید از مادرم اجازه گرفتم تا به كوچه بروم ،نزدیك بچه ها شدم به گرمی ازمن پذیرایی كردن آنها هم می دانستند كه من آذربایجانی هستم چون شماره پلاك ماشین مان تبریز بود،ولهجه ی ی تركی من هنگام صحبت كردن به فارسی! مرا برای بازی دعوت كردند بعضی كلمات انها برایم نآشنا بود اما متوجه می شدم درعالم كودكی با آنها بازی كردم ،كم حرف می زدم به قول پدرم كه می گفت تو چرا اینقدر درتهران كم حرف می زنی وجواب من این بود كه من فارسی بلد نیستم !به اصرار خانوده ام وبرای برقرای ارتباط با بچه ها سعی دریادگیری فارسی كردم روز اول مهرشد ومن به مدرسه رفتم هنوز فارسی را با لهجه صحبت می كردم !گاهی بچه ها نیش خندی می زدند! اما برایم مهم نبود،معلم امد با روی خوش امد ،سلام كرد ،ما هم سلام كردیم ،بی مقدمه از بچه ها پرسید كه دراینده می خواهید چكاره شوید؟ بچه ها یا دكتر می گفتند ویا مهندس والبته همراه با فوتبالیست شدن!اما جواب من متفاوت یود!من می خواستم رئیس جمهورشوم!(البته با آن سن كم می دانستم كه نباید بگوییم كه می خواهم رهبرشوم!)بسیاری از بچه های هم سن وسال من معنی رئیس جمهور راهم نمی دانسند معلم جاخورد ه بود گفت :آفرین رئیس جمهور! یكی از بچه ها گفت:توهنوز فارسی صحبت كردن را بلد نیستی وهمه خندیدند! صندلی بغل دستی من پسری مهربان به نام رضا بود من به رضا،ریضا می گفتم اوهم می خندید،یك روز معلممان از دست من عصبانی شد!او می گفت تو چرا فارسی یاد نمی گیری؟ چرا به بشقاب ،بشگاب می گویی، چرا به مداد،میداد می گویی ! چرا به شنبه ،ایشنبه می گویی! كمی خجالت كشیدم معلم تندتند می گفت وبا عصبانیت گقت چرا جواب نمی دهی! سیلی محكمی برگوش من نواخت !بغض گلویم را گرفت، همه خندیدند! معلم مرا ازكلاس بیرون كرد گفت تازمانی كه درست حرف زدن! را یاد نگرفتی ،حق نشستن در كلاس را نداری!بغض عجیبی را حس می كردم كم كم اشك هایم سرازیر شد، صورت بچه هایی كه به من می خندیدند !سیلی معلم !ندانستن فارسی! ترس از بی سوادی! بی سواد بودن تركها درتلویزیون !همه درحال گذراز جلوی چشمانم بود،ناگهان بغضم را قورت دادم اما بغضم را همراه زبانم قورت دادم! آری من زبانم را قورت دادم!دیگر عزمی كردم برای بدون لهجه شدن برای فرار از تمسخر! برای فرار از سیلی! برای فرار از بی سوادی! از مدرسه تا خانه ی ما 20دقیقه راه بود من درعرض 5دقیقه دوان دوان وگریان به خانه رسیدم مادرم را كه دیدم دراغوش او گریستم ،می دانستم كه نباید بگوییم نمی خواهم برم مدرسه!مادرم فكر كرد كه با بچه ها دعوای م شده ومرا دلداری دادهرروز فارسی راتمرین می كردم به نوع حركت لب ودهان دوستانم نگاه می كردم حتی تن صدایم هم تغییر دادم تا من هم باسواد!وآقا دكتر!شوم ،كمی بزرگ شدم كلاس دوم درانتظارمن بود من دیگر كاملا فارس شده بودم حتی درخانه هم فارسی حرف می زدم اما پدرم تركی بامن صحبت می كرد،كلاس دوم شد من در فكر تسخیر همه جا بود می خواستم بیشتر بدانم كره ی جغرافیا اولین چیزی بودكه مرا راحتتر با محیط بیرون اشنا می كرد،علاقه ی من برای شناختن باعث شد تا در دوروز ،پایتخت تمام كشورهارا حفظ كنم اما دراین میان در بالای سرایران نامی آشنا را دیدم آذربایجان!از پدرم پرسیدم مگر ما آذربایجان نیستیم پس این چیست !پدرم گفت:هردو آذربایجا ن است پرسیدم اگر هردو آذربایجان است پس چرایكی ومتحد نیست! مگر نقشه ی ایران به شكل گربه نیست !مگر این خط سیاه مرز كشورها نیست ،پدرم جواب داد بله عزیزم اما آنها مستقل هستند البته پدرم توضیحاتی دادومن بسیاری از انهارا درك ومتوجه نشدم ،به پدرم گفتم انها هم فارس هستند!پدرم گفت نه انها ترك آذری هستند، گفتم مثل ما! گقت بله، گفتم پس فارسی بلد هستند !گفت نه!نه ،گفتم ،پس انها چه جوری درس می خوانند !پدرم گفت تركی !تعجب كردم مگر می شود !از پدرم پرسیدم پس ما چرا تركی درس نمی خوانیم!پدرم جوابی نداشت!تنها سكوت!!! در ذهن خود پایتخت كشورها را مرور می كردم ناگهان باخوداندیشیدم وگفتم مگر یك خط سیاه(مرزی )چقدر قدرت دارد كه یكسوی خط می تواند تركی درس بخواند وسوی دیگرنه!موضوع جالبی بود فردای ان روز از معلممان پرسیدم كه چرا ما تركی درس نمی خوانیم جواب معلم این بود تركی خط ندارد! زبان فازسی زبانی كامل وعامل اتحاد است! باز همان حس تحقیر سال پیش به سراغم امد ومصمم تر شدم تا فارسی راهمانند تلویزیون صحبت كنم كه می كردم! البته در ذهن واندیشه ی من نام جدیدی وارد احساسات من شده بود آری آذربایجان!! اما هنوز ارتباطی راحس نمی كردم سالها گذشت ومن فارس تر از فارس ها می شدم !ماهواره وارد زندگی ماشد، كانالهای متفاوت وجالب تركیه با یك تفاوت عمده!این كانال ها تركی صحبت می كردند!از قاب تلویزیون صدایی دیگر می شنیدم! در این كانالها دكترها ومهندس ها هم تركی صحبت می كردند! وبرخلاف تلویزیون ایران هیچ تركی مسخره نمی شد! برایم جالب بود بعدها كانالهای بانام آذربایجان را دیدم كه همانند ما صحبت می كرد آنجا هم همه ی دكترها تركی حرف می زدند! با بچه ها در كوچه فوتبال بازی می كردم روزی بچه ها گفتند بیاید برای تیم خود نامی انتخاب كنیم یكی از دوستانم گفت توو پسر خاله ات یك تیم، من ومازیار هم یك تیم، قبول كردیم ،انها اسم تیمشان راستارگان تهران گذاشتند!پسرخاله ی من هم گفت ماهم ستارگان تبریز! خوشحال شدم اما گفتم نه!اسم تیم ما ستارگان آذربایجان! بازی می كردیم وقتی اسم تیم مان ستارگان آذربایجان بود نیروی عجیبی پیدا می كردم گویا نباید می باختم هنگامی هم كه می باختم بسیار ناراحت می شدم این حس جدیدی بود حسی كه از شكست آذربایجان ناراحت می شدم از برد آذربایجان شاد می شدم! روز گار گذشت ومن بزرگ وبزرگ تر ونزدیكتر به زبانم شدم از موسیقی آذربایجانی لذت می بردم رقص آذربایجانی شوروشعفی خاصی داشت سالها گذشت ومن وارد دبیرستان شدم معلمی داشتیم آذربایجانی با لهجه غلیظ تركی صحبت می كرد! اما خیلی باسواد بود بچه ها میگفتند این آقامعلم یك زمانی دردانشگاه درس می داد اما بعدها اخراج شد !برایم جالب بود بعد كلاس گفتم آقا من هم آذربایجانی هستم !اقا معلم جواب داد بسیاری از این بچه هاهم آذربایجانی هستند اما همانند تو جرات جلو امدن وگفتن اینكه من یك ترك هستم را ندارند! جواب متفاوت وخاصی بود از احوالاتم پرسید كه متولد كجاهستم او متولد اردبیل بود با معلم آذربایجانی هروز بیشتر از روزهای قبل رفیق تر می شدم ،معلمان مجله ی داشت به زبان تركی برایم عجیب بود تا ان زمان درایران مجله به زبان تركی ندیده بودم !گفتم آقا این چه مجله ای است گفت بیا ببر بخوان هفته ی بعد بیاور از لحظه گرفتن مجله مطالب انرا خواندم تا زمانی كه خوابم برد، این مجله مرا به فكر برد تابیشتر تحقیق كنم از معلم مان كمك وراهنمایی خواستم اوهم چند كتاب اورد وگفت كه مواظب باش تا به درست اسیب نرسد! می خواندم وبیشتر می فهمیدم !بیشتر می فهمیدم كه به من دروغ گفتند! به من خیانت كردند ومن با حسرت به روزهای گذشته می نگریستم ،زبان من هم همانند زبان فارس ها خط داشت! حتی زبان من لهجه های متفاوتی داشت !تصویر كشورهای ترك در كتاب دكتر هیئت را دیدم وبربیشماربودن خود اگاهی یافتم، قزاقستان ،ازبكستان ،آذربایجان ایران، جمهوری آذربایجان وقرقیزستان، تركمنستان تركیه و... همه ترك بودند با مطالعه این كتاب همه چیز را دریافتم ودروغ ها بر من اشكار شد! اما ازز بان فارسی تنفری نداشتم اما دریافته بودم كه زبان تركی برای من ترك، مهمتر از فارسی است !همچنان كه فارسی برای فارس زبانان مهمتر از سایر زبانها ست! من با خانوده ام دیگر تركی حرف می زدم از حق وحقوقمان می گفتم ،برای پدرومادرم جالب بود! در یافتن دوستان هم زبان بودم، بسیاری از دوستانم كه فارسی با من صحبت می كردند ترك بودند روزها گذشت اما اینبار من در حركت برای رسیدن به هویتم بودم ،هویت آذربایجانی! سالها از ان زمان می گذرد حالا تنها فكر وذكرم وطنم وزبانم است خواهم كوشید تا دركنار هم زبانانم برای رسیدن به حق آذربایجان تلاشی كرده باشم تا تحفه ای برای آیندگان داشته باشم ! دیگر دوست ندارم فرزندم همانند من زبانش را قورت دهد! آری می خواهم هنگام سوال و جواب فرزندم از من ،سرم را بلند كنم وهمانند پدرم سكوت نكنم تافرزندم همانند من درحسرت زبان مادریش نسوزد تا زبانش را قورت ندهد!! تا توهم بی سوادی به افكارش نفوذ نكند !تا دگر برتربینی را از خود دور كند !تا آذربایجان سربلند واستوار افتخار آفرینی كند ,برگ برگ تاریخ را از نام خود بهرمند سازد! یك مهر آمد ومن درحسرت تحصیل به زبان مادریم هستم! درحسر ت سالهای كه می توانستم به تركی تحصیل كنم وموفق باشم !در حسرت روزهایی هستم كه نتوانستم بازبان خودم حق خودرا بگیرم! من نتواستم اما می جنگم تا فرزندم بتواند!



جلال آل احمد (... كوچكترین موفقیتی در از بین بردن زبان تركی نداشته ایم)

یازار : مجید زنگانلی (Məcid Zənganli)

+0 به‌یه‌ن - پسندیدن


قرن 14 هجری به بعد حكومت تهران برای یكدست كردن زبان مردم در سراسر مملكت نه تنها كوشا بود د (مگر مختصری در حوزه شرعیات و مسائل مذهبی كه هنوز تنها حوزه ای است كه به كاربردن زبان تركی در آن ممنوع نیست) اشاره می كنم به روضه خوانی ها و نوحه های تركی و به كتاب هایی بی شمار آن. اما از طرفی به علت اعمال سیاست وحدت ملی حكومت های پس از مشروطه و از طرف دیگر به علت جذبه آزادی زبان های اقلیت كه انقلاب اكتبر روسیه به رسمیت شناخت و حكومت كودتا كه اولین شناسنده حكومت لنین بود آن را درك كرده بود و ناچار نسبت به تركی باید سخت تر می گرفت. اكنون چهل و چند سالی است كه تمام كوشش های حكومت های ایران نه تنها بر محدود كردن، كه بر محو كردن زبان تركی است. آن را آذری نامیدند، زبان تحمیلی نامیدند، اسم شهرها و محله های آذربایجان را عوض كردند، اما هنوز كه هنوز است كوچكترین موفقیتی در از بین بردن زبان تركی نداشته ایم .

جلال آل احمد كتاب
ازكتاب: «در خدمت و خیانت روشنفكران»، انتشارات رواق- چاپ سوم .
فصل پنجم: روشنفكر ایرانی كجاست؟

اشاره به ترك بودن مردمان آذربایجان و حضور تركان در ایران در كتب تاریخی معتبر از اوایل سالهای هجری اسلامی سالها قبل سلجوقی

یازار : مجید زنگانلی (Məcid Zənganli)

+0 به‌یه‌ن - پسندیدن

تاریخ تركان و ادبیات آنان در بخشهای شرقی آذربایجان و عراق عجم را مد نظر دارد اما از آنجاییكه شبهاتی از جانب انكار كنندگان هویت تاریخی تركان آذربایجان هماره مطرح میشود ارائه چندین سند تاریخی خالی از فایده نخواهد بود.
طبری در جلد نخست تاریخ خود در ذكر پادشاهان یمن می‌نویسد: تبع پادشاه یمن معاصر بشتاسب و همچنین اردشیر بهمن بن اسفندیار بن بشتاسب بود «… ثم إلى الموصل ثم إلى أذربیجان فلقی الترك بها فهزمهم» وی به انبار و سپس موصل رفت و از آنجا راهی آذربایجان شد و در آنجا تركان را دید و شكستشان داد. (طبری ج ۱ ص۴۰۴ )
ابن خلدون نیز در تاریخ خود «ج ۱ ص ۱۲» به این واقعه اشاره كرده است.
همچنین طبری در باب وقایع سال نود هجری می نویسد: «و فیها غزا مسلمه بن عبدالملك الترك حتی بلغ الباب من ناحیه آذربیجان ففتح حصونا و مدائن هنالك: در این سال (۹۰ هجری)مسلمه بن عبدالملك با تركان جنگید و تا منطقه باب الابواب (دربند) آذربایجان رسید و در آنجا شهرها و قلعه‌ها را فتح كرد.». (طبری ۵ ص ۲۲۶)
همچنین طبری در وقایع سال ۹۹ هجری از شبیخون تركها به عربهای فاتح و مسلمان در آذربایجان سخن می‌گوید: و فی هذه السنه اغارت الترك علی آذربیجان فقتلو من المسلمین جماعه. (طبری: ج ۵، ص ۳۰۹)
عین همین واقعه را ابن كثیر در البدایه و النهایه ج ۹ ص ۲۰۹ نقل كرده است.
اما شاید جالبتر از همه سخن دیگری از طبری باشد كه آذربایجان را سرزمین ترك نامیده است. وی در وقایع سال ۱۰۴ هجری می‌نویسد: «و فی هذه السنه غزا الجراح بن عبدالله الحكمی و هو امیر علی ارمینیه و آذربایجان ارض الترك ففتح علی یدیه بلنجرم و هزم الترك: و در این سال جراح بن عبدالله الحكمی جنگ كرد. او امیر ارمنستان و آذربایجان سرزمین تركان بود. وی بلنجرم را با دستان خویش فتح كرد و تركان را شكست داد.» (طبری ج ۵ ص ۳۶۸) مولف البدایه و النهایه نیز در ج ۹ ص ۲۵۶ به این امر اشاره كرده است.
غیر از قراین و اسناد كتب تاریخی میتوان به اسناد دیگری نیز اشاره كرد. ناصر خسرو در سفرنامه خود تصریح می‌كند ك«در تبریز قطران نام شاعری را دیدم، شعری نیك می‌گفت، اما زبان فارسی نیك نمی‌دانست.(گزیده سفرنامه ناصر خسرو ص ۵). به زعم تاریخ نگاران رضاخانی، قطران تبریزی فارسی دری را نیك نمی‌دانسته و به زبان پهلوی تبریزی! حرف می‌زده است.
علاوه بر وجود لغات تركی در شعر قطران میتوان به لغت فرس اسدی نیز در باب رواج زبان تركی در آذربایجان استناد كرد. اسدی طوسی مولف لغت فرس اسدی كه در قرن پنجم می‌زیسته است لغات فارسی و تركی رایج در خراسان را در كتاب خود گرآوری كرده است و علاوه بر آن به برخی از كلمات و لغات رایج در مناطق دیگر ایران نیز اشاره نموده است. وی در توضیح لغت پالیك می‌نویسد: «پای افزار بود، به آذربایجان چارق خوانند.»
(لغت فرس، ص۲۷۷)
عین لغت چارق كه در قرن پنجم در آذربایجان استعمال میشده است در دیوان لغات الترك محمود كاشغری نیز آمده است و از واژه‌های اصیل تركی به شمار می‌رود. كاشغری می‌نویسد:
«جَرِقـْلادیçarıqladı : اُلْ اَذاقِنْ جَرقْلادیol ažaqın çarıqladı یعنی: او به پای خود, چارق پوشید. (جَرِقْلارْ- جَرِقْلاماقْ çarıqlar-çarıqlamaq).»
(دیوان لغات الترك، ترجمه فارسی ص۵۷۷)

با توجه به قراین و اسناد فوق حضور تركان در این مناطق بلكه در كل ایران، از دیرباز در میان مورخان امری مسلم بوده است كه متاسفانه تاریخ نویسان معاصر بر اساس نظریه یك كشور – یك ملت رضاخانی به پنهانكاری در این زمینه پرداخته‌اند. البته حضور تركان در این منطقه به هیچ وجه به معنای این نیست كه بعدها گروههای مهاجر ترك همراه سلجوقیان و سایر سلسله‌های ترك از آسیای میانه به ایران نیامده‌اند. اما مهم اینست كه قبل از آمدن این تركهای مهاجر نیز ایران و آذربایجان به تصریح ابن خلدون و طبری (سرزمین تركان) بوده است.

بازگشت به خویش (خواندن این مطلب رو به همه ترك ها(آذربایجانی ها{آذری ها}) پیشنهاد میكنم)

یازار : مجید زنگانلی (Məcid Zənganli)

+0 به‌یه‌ن - پسندیدن


در میان ملتی كه فرهنگ صحیح و تربیت كامل انتشار نیافته حس ملیت و معاونت عمومی نایاب می شود و افراد آن ملت نسبت به یكدیگر و نسبت به وطن خود لاقید و بیگانه می‏مانند. زیرا آن رابطه قومی و روحی كه آنها را به هم مربوط سازد در میان نیست. در چنین ملتی وحدت سیاسی ، غرور ملی، حس وطن پرستی، عواطف اجتماعی،عشق معنوی، روح شرافت و عظمت ملی مفقود می شود . افراد چنین جامعه ای در میهن خود غریب هستند و مانند بیگانگان به هم نگاه می كنند و چون احساسات مشترك،. آمال و مقاصد مشترك و یكسان ندارند . اگر كسی به شرافت و عزت نفس ملی آنها تجاوز بكند از آن متاثر نمی شود و وظیفه مقابله و مدافعه در خود حس نمی كند كه این اصل و واقعیت حفظ شده است و متاسفانه جامعه و فرهنگ ما آذر بایحانیان را تحت الشعاع قرار داده است.
ملیت ما آذربایجانیان ترك است و آذربایجانی بودن همه چیز ماست، افتخار ما، شرافت ما، عظمت ماست.اگر ما ملیت را محور آمال واعمال خود قرار دهیم از ²بی همه چیزی² خلاص شده دارای همه چیز خواهیم شد.ماها پیش از هر چیز باید آذربایجانی باشیم و آذربایجانی نامیده شویم.
هویت انسانی ما همان شخصیت فرهنگی ماست و هركس و هر ملتی و هر قومی شخصیت فرهنگی خاص خودش را داشته باشد . ملت و قوم تولید كننده است، اندیشه میسازد. ایمان میسازد و حركت بسوی پیشرفت و توسعه و تعالی را میسر می سازد. و دروغ است. تا ملتی به سطح تولید اقتصادی و صنعتی برسد و اگر برسد باز در سطح یك نوع تحمیل و به صورت یك فریب تازه است چرا كه مقوله های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی فاكتورهای بهم وابسته و مورد نیاز یكدیگر می باشد.
یكی از سیاستهای شوونیستی كه از دیر یاز در كشور ما رواج دارد این است كه تركان باید تبدیل به موجوداتی هیچ و پوچ، مصرف كننده و نیازمند گردند كه همه افتخارشان و همه عظمتشان و همه تجلی انسانیشان مصف فرهنگی فارسی باشد. بنابراین باید همه افتخارات و ارزشهای دیگری كه این ملیت ونژاد به آن وابستگی دارند و به آن تكیه می كنند تخلیه شود. و این حقیقت یعنی تخلیه از خویش (الیناسیون)و از بین بردن فرهنگ اصیل و حقیقی خویش، كه تنها به وسیله آن می توانیم در مقابل سایر فرهنگها قرار گرفته ومقابله كنیم و از بحران هویت نجات یابیم. از دیگر سیاستهای خطرناكی كه شوونیستها به آن دست زده اند این است كه نباید فرهنگ و تاریخ و شخصیت ملل ترك را نفی كنند چون در این حالت آنان دفاع می كنند بلكه باید كاری كرد كه آنان ایمان بیاورند كه خودشان منفی، و معتقد باشند ،كه از نژاد دوم هستند و فارسها نسبت به آنان برتری دارند و از سیستمهای گوناگونی (انوسانتاریسم، آلتیدانتالیسم ) در این جهت بهره گیریهای فراوانی را كرده اند وقتی ملت آذربایجان در اثر این سیاستها احساس كنند كه نژادش منحط است. فرهنگش منحط است. زیباییهایش، شعرش، نظام اجتماعی اش، هنرش، رجال ملی و تاریخی اش، موسیقی اش، افتخارات گذشته و تاریخش و … منحط و زشت است وهیچ چیز ندارد، خود به خود احساس ننگ و شرمنده گی می كند و متهم به نژاد پرست تر بودن می كند و برای اینكه همین اتهام ایجاد شده از او دفع شود دست به تظاهر می زند، خودش را سعی می كند به فارس بودن تشبیه كند (آسیمیلاسیون) . كه بعد بگوید من از آن نژاد متهم نیستم، از نوع تو هستم، تظاهر می كند به شباهت به او در زندگی، در رفتار، در ادا در آوردن در ژست گرفتن در …
پس چه باید كرد؟!؟ اینجاست كه می گوییم به قول استاد فقید دكتر علی شریعتی ²باید به خویش برگردیم به خویشتن خویش² .تظاهر را نگاه كنید، چقدر آدمهایی را دیدهایم كه سه یا چهار سال به شهرهای فارس نشین و فارسی زبان رفته اند ولی با چه افتخاری می گویند كه تركی یادشان رفته. كسی نیست به اینان بگوید، تو كه اینقدر استعدادت زیاد است كه زبان مادریخود را كه طی سالیان دراز یاد گرفته و با آن بزرگ شده ای و انس گرفته ای در عرض چند سال فراموش می كنی، پس چطور زبان دیگری را در سه سال یاد گرفتی؟ این تظاهر برای چیست؟ حال می پرسیم چنین اشخاصی از چه چیزی می ترسند؟ پیداست، از خودش، او از خودش بیزار است و از هر كسی كه خودش منسوب به اوست! و اینجاست كه مسئله بحران هویت مطرح می گردد.
مشكل روشنفكران و آگاهان جامعه ما خیلی بیشتر از آنچه كه فكر می كنیم هست. فرهنگ و تاریخ و زبان ما را مسخ كرده اندو راجع به آنها سابقه سؤذهنی وجود دارد كه كاش مسخ نمی شد و به ما می گفتند كه شما اصلا فرهنگ و ادبیات و عرفان و تمدن و … ندارید. تا روشنفكرانمان می توانستند كشف كنند و نسل جوان جامعه را به طرف خویشتن اصیل خود بازگردانند. اما حالا كه می خواهیم از خویشتن حرف بزنیم بوی شك و تردید در چشمها و احساس ها و ذهن ها می وزد. به كدام خویشتن خویش برگردیم؟ آیا به خویشتن مسخ شده ای كه به ما نشان داده اند؟ اگر به خویشتن نژادیمان برگردیم، به راسیسم و فاشیسم و جاهلیت قومی و نژادی دچار شدهایم واین یك بازگشت ارتجاعی است، ما نمی خواهیم بگوییم كه شجاعت، جوانمردی، غیرت و شهامت نزد آذربایجانیان است وبس، بلكه می خواهیم بگوییم تاریخمان نشان داده كه این خصایص را داریم، می خواهیم بگوییم تاریخ و گذشت مان نشان داده كه خلق كننده فرهنگ و نبوغیم پس به خویشتنی بر می گردیم كه زنده است. آن خویشتنی است كه بر اساس احساس عمیق ارزشهای معنوی و انسانی و روح استعداد خود ماست كه در فطرت ما موجود است و جهل و بردگی از خویش ما را از آن غافل كرده و جلب شدن به دیگری آن را مجهول گذاشته است. اما در عین حال هنوز زنده است و حیات و حركت دارد و از متن توده می جوشد. آن خویشتن، خویشتن فرهنگ ملی ماست. فرهنگی كه قدمت چندین هزارساله دارد، فرهنگی كه افتخارات و تاریخ و تمدن و نبوغ و استعدادهای گوناگون در زمینه های مختلف را به صورت یك فرهنگ بزرگ با همه مشكلاتی كه داشته به جهان وجهانیان عرضه كرده. فرهنگی كه مادرانی داشته كه ستارخانها و… را در دامن خود پرورش داده، تكیه ما به همین خویشتن فرهنگی است و بازگشت به همین خویشتن را باید شعار خود كنیم. چرا كه پیروزی همواره در گرو ایمان به خویشتن خویش است. آن شمع و آن عشق ملیت ما یعنی آذربایجانیت باید باشد. باید آن عشق سوزان كه در جلوه گاه روح آذربایجانیت هزاران سرها را گوی چوگان بلا ساخته و آن ایمان قلبی كه هزاران مرد را پای كوبان و رقص كنان به پای دار فرستاده امروز در نام مقدس آذربایجان تظاهر و تجلی بكند. باید هر آذربایجانی خود را سرمست باده روح پرور ملیت سازد و با یك پیشانی درخشان از شرافت و نجابت خاص آذربایجانی با ملل و مردم دیگر روبرو شود.
باید مادران آذربایجانی فرزندان خود را با شیر حمیت آذربایجانی بودن بپرورانند وبا یك غرور ملی و احساسات پاك وطن پرستی در دماغهای حساس آنان جایگزین سازند باید با سرودهای ملی و لای لائی های مادرانه آنها را گوشزد كنند كه آنان برای حفظ شرافت آذربایجان پرورش یافته اند و اگر عشق ملیت را در قلب خود نپرورند حق فرزندی را ادا نكرده اند. چرا كه آذربایجان خاك و وطن مادریمان است. ( آنا وطن و یوردوموزدیر آذربایجان)

قایناق: http://www.dildashlar.blogfa.com/post-24.aspx

  • [ 1 ]